جدول جو
جدول جو

معنی مین شل - جستجوی لغت در جدول جو

مین شل
مرتعی جنگلی در مسیر مالروی سی سنگان به کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مینوش
تصویر مینوش
(دخترانه)
می نوشنده، نوشنده می
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میر شب
تصویر میر شب
کسی که در شب گردش می کند، شوکار، عسس، شبگرد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ شَل ل)
رانده شده، سیل به رفتن درآمده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انشلال شود
لغت نامه دهخدا
(مِ شَ)
آلت گوشت کشیدن از دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج). ابزاری آهنین که بدان گوشت از دیگ برمی کشند. (ناظم الاطباء). منشال. ج، مناشل. (اقرب الموارد). رجوع به منشال شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم.
- عقیق میم شکل، دهان تنگ:
عقیق میم شکلش سنگ در مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت.
نظامی.
رجوع به ترکیبات ’میم’ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَ)
گوشت پارۀ از دیگ به دست برکشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
به دست از دیگ برآورندۀ گوشت بی کفگیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آنکه عضوی را به دست گرفته هرچه گوشت در آن باشد تناول کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُفَ شِ)
پراکنده و پریشان کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بی باک. گویند: اتانا مفنشلا لحیته، ای مفنشئاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ)
می نوشنده. نوشندۀ می:
هوش نگذاشت به سر آن لب مینوش مرا
با چنان هوش ربائی چه کند هوش مرا.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ شَ)
لرزنده از کلانسالی و پیری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لرزنده از کلانی سال و پیری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منشل
تصویر منشل
اگه چنگک
فرهنگ لغت هوشیار
مقداری از دسته شالی گندم یا جوکه در مشت جا گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی کمر، ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در دشت کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر، میان، داخل، میانه، در کانون جمعیتی قرار داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهیچه های نرم دو طرف سرین
فرهنگ گویش مازندرانی
عضلات نرم کپل
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچینی که به گرد آغل ساخت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
درختچه ی توت
فرهنگ گویش مازندرانی
اصطلاحی در شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهر خواست شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
ریاست دانشکده، ریاست
دیکشنری اردو به فارسی